نخبگان و هويّت قومي
نقش نخبگان در سياسي كردن علايق مذهبي و زبانيِ در ايران، موضوع بحث اين مقاله است. وجود تفاوت هاي زباني و مذهبي تا اواسط قرن بيستم عامل گرايش هاي قومي نبوده است. اما همين تفاوت ها به عناصري تبديل شد كه حركت
نويسنده: حميد احمدي
نقش نخبگان در سياسي كردن علايق مذهبي و زبانيِ در ايران، موضوع بحث اين مقاله است. وجود تفاوت هاي زباني و مذهبي تا اواسط قرن بيستم عامل گرايش هاي قومي نبوده است. اما همين تفاوت ها به عناصري تبديل شد كه حركت هاي سياسي- محلي برانگيخته از طرف نخبگان را توجيه مي كرد. سياست هاي تمركزگرايانه ي رضاشاه ايلات قدرتمند را در سراسر ايران هدف قرار داد، اما فقط در مناطق غيرشيعه و غيرفارس زبان بود كه اين سياست ها گرايش هاي سياسي محلي گرا را برانگيخت. فرايند تكوين دولت مدرن تمركزگرا رؤساي ايلات را ناخشنود ساخت و نخبگان ايلي و تحصيل كرده طبقه ي متوسطي را به وجود آورد كه به تلاش براي ساختن و پرداختن انديشه ي قومي و طرح آن دست زدند.
در نتيجه ي فعاليت هاي فكري و سياسي نخبگان ايلي و غيرايلي جديد، رؤساي مغلوبِ تبعيدي، زنداني و به ويژه اعدام شده ي ايلات، به قهرماناني تبديل شدند كه هدف اصلي آنها رهايي قومي بود. براي نيل به چنين هدفي، نخبگان رويدادهاي تاريخي را به دلخواه تفسير و تحليل كردند و ماهرانه كوشيدند افسانه ي هويت هاي قومي مشخص و سابقه ي مبارزات ملي خاص خلق كنند.
در تلاش براي سياسي كردن مسئله ي قوميت در ايران بعد از دوران رضاشاه، سه گروه از نخبگان دخيل بودند: رؤساي ايلات كه اقتدار و نفوذشان در اثر سياست هاي تمركزگرايانه ي دولت به خطر افتاده بود؛ نخبگان تحصيل كرده ي جديد كه يا از وابستگانِ رؤساي ايلات بودند يا به طبقه ي متوسط غيرايلي تعلق داشتند؛ نخبگان غير قومي كه از مسائل زباني- مذهبي به شيوه اي ابزارگرايانه استفاده مي كردند تا مبارزه ي خود را عليه دولت مركزيِ اقتدارگرا براي كسب قدرت و موقعيت سياسي به پيش ببرند.
گروه نخست، يعني رؤساي ايلاتي كه از سياست هاي ايل زدايي رضاشاه جان سالم به در برده بودند، قدرت و نفوذ سابق خود را احيا كردند و مدعي رهبري مردم خود شدند. آن ها، كه مصمم بودند امتيازات سابق خود را دوباره به دست آورند، در حركت هاي سياسي بعدي، به ويژه در كردستان و بلوچستان، نقش عمده اي ايفا كردند. رؤساي ايلات در بسياري موارد فعالانه در ايجاد حركت هاي سياسي محلي گرا شركت و نيروهاي مسلح ايلي خود را به عنوان ستون فقرات نظامي گروه هاي سياسي محلي در حال ظهور بسيج كردند و به مقام هاي سياسي يا نظامي مهمي در آن گروه ها دست يافتند. گروه دوم يعني نخبگان تحصيل كرده ي شهري در ظهور گرايش هاي محلي گرا در كردستان و آذربايجان و تا حد كمتري در بلوچستان ( به ويژه در پاكستان ) نقش اصلي را ايفا كردند. اين نخبگان، كه هم داراي وابستگي قومي ايلي بودند و هم غيرايلي، خود محصول سياست هاي تمركزگرايي و ايل زدايي دولت بودند. آن ها غالباً فرزندان يا وابستگان نزديك رؤساي ايلات سابق بودند و تحصيلات جديد داشتند. برخي از آن ها از دانشگاههاي غربي فارغ التحصيل شده بودند. (1) اين نخبگان اكثراً از انديشه هاي نوين خودگرداني و انقلابي آگاهي داشتند و از آن ها در توجيه فعاليت هاي سياسي خود استفاده كردند.
سومين گروه، نخبگان غيربومي بودند كه در تلاش براي شكل دادن به مسائل قومي مؤثر بودند و حركت هاي سياسي مربوطه را ترغيب مي كردند. اين نخبگان كه اكثراً غيربوميان فارس زبان بودند، در جنبش هاي سياسي- انقلابي و غالباً چپ گرا فعالانه شركت داشتند و به منظور كسب حمايت مردم و تدارك منابع لازم براي مبارزه عليه دولت مركزي، به مسائل زباني و مذهبي متوسل شدند. در طول حكومت محمدرضاشاه پهلوي 1357-1320ش و دوران اوليه ي پس از انقلاب، اين نخبگان غيربومي و غيرقومي چپ گرا در كردستان و بلوچستان و تا حد كمتري در آذربايجان حضور گسترده اي داشتند. يرواند آبراهاميان مي نويسد:
... سازمان هاي چپ گرايي نظير فداييان خلق و پيكار عليه دولت و در كنار اقليت ها قرار گرفتند و خواستار خودمختاري استان ها شدند. آن ها نيروهاي داوطلب طرفدار خود را به اطراف ايران اعزام كردند تا به شورشيان كرد، تركمن، عرب و بلوچ كمك كنند. (2)
گروهي از نخبگان غيرقومي طرفدار نظام سلطنتي نيز كه پس از سقوط دولت پهلوي در سال 1357 در صحنه حضور پيدا كرده بودند از مسائل قومي به عنوان ابزاري عليه رژيم جديد اسلامي استفاده كردند. اين گروه ها بيشتر در بلوچستان و تا اندازه اي در كردستان فعال بودند. به طور كلي، نخبگان غيرقومي بيشتر به فكر گسترش قدرت و نفوذ خود بودند تا مسئله ي قوميت و ترغيب قوم گرايي.
هدف اصلي نخبگان سنتي ايلي، تحصيل كرده ي جديد ايلي و غيرايلي و نيز نخبگان غيرقومي- غيربومي كسب قدرت و نفوذ سياسي در برابر دولت مركزي بود. اين نخبگان معمولاً براي پيشبرد مبارزه ي خود عليه دولت ابزار مادي و معنوي مورد نياز را در اختيار نداشتند. در فرايند چنين مبارزه اي آن ها به تلاش براي خلق هويت قومي و شكل دادن حركت هاي قومي دست زدند. پل براس مي نويسد:
وقتي كه نخبگان در حال كشمكش [ با دولت ]، فاقد دستگاه بوروكراتيك يا ابزار خشونت به منظور رقابت مؤثر با دولت باشند، از منابع سمبوليك در مبارزه استفاده مي كنند. اگر اين نخبگان از درون گروه هاي مختلف فرهنگي، زباني يا مذهبي سربرآورند، منابع سمبوليك مورد استفاده ي آنان، اختلافات زباني، مذهبي و فرهنگي خواهد بود. (3)
تلاش نخبگان براي تدوين و ارائه ي مفهوم منسجم از هويت قومي در داخل گروه از جنبه هاي مهم فعاليت هاي آن هاست. اين مسئله از آن جهت اهميت دارد كه آنها تلاش مي كنند در رويارويي با دولت مركزي گروه را به موجوديتي منسجم و در حال بسيج تبديل كنند. هدف نخبگان آن است كه از طريق بسيج اعضاي گروه، دولت مركزي را وادار سازند تا امتيازاتي سياسي به گروه بدهد كه قدرت و موفقيت آن ها را استحكام بخشد. نخبگان تحصيل كرده ي جديد- ايلي، غيرايلي و غيرقومي- به ويژه بر عناصري نظير زبان، فرهنگ، رسوم، مذهب يا هر آنچه گروه را از گروه هاي ديگر متفاوت مي سازد انگشت مي گذارند و آن ها را به عنوان اهرم هاي سياسي تقويت مي كنند. اين نخبگان، به منظور بسيج سياسي گروه، سمبول هاي گروه را تفسير، باز تفسير و تحريف مي كنند. آن ها براي رسيدن به اهداف سياسي خود به ابداع اسطوره ي ريشه هاي مشخص قومي گروه، خلق قهرمانان قومي و ابداع سنت مبارزات مداوم قومي مي پردازند. تأكيد آگاهانه ي نخبگان بر روابط خصمانه - نه دوستانه - ميان گروه و خارج از گروه ( ساير گروه ها يا دولت ) است. اين روابط خصمانه بيشتر منعكس كننده ي ذهنيات نخبگان است تا واقعيات تاريخي. آن ها براي نيل به اهداف سياسي خود از طريق جلب حمايت اعضاي گروه و بسيج آنها، به اين سازش و پردازش، يا به گفته ي اريك هابسباوم « اختراع سنت » نيازمندند. نكته ي مهم ديگر اين است كه نخبگان در گروه هاي خود بر سر قدرت با يكديگر رقابت مي كنند و مبارزه ي آن ها براي كسب قدرت و جلب حمايت، اعضاي گروه را دچار تفرقه اي مي كند كه با هدف اصلي و مقدس آن ها يعني وحدت و انسجام گروه در تناقض است. تفرقه و شكاف در داخل گروه، خود به رقابت بر سر كسب حق سخن گويي يا نمايندگي گروه منجر مي شود.
مبارزه ي نخبگان براي كسب قدرت سياسي نتيجه ي دور از انتظار ديگري نيز به بار مي آورد كه با اهداف اوليه ي آن ها در تضاد است و آن اينكه در برخي موارد نخبگان تصميم مي گيرند امتيازهاي سياسي يا مادي پيشنهادي دولت را بپذيرند و اهداف « مقدس » خود را رها كنند. اين پديده از معضلات حركت هاي قومي معاصر در سراسر جهان است.
پينوشتها:
1. بهاروند در كتاب خود درباره ي گروه هاي كوچ نشين ايلي در ايران به اين نكته اشاره مي كند كه اغلب ايلخان ها و رؤساي ايلات فرزندان خود را براي تحصيل به غرب مي فرستادند. امان اللهي بهاروند، كوچ نشيني در ايران، ص 169.
2. Ervand Abrahamian,"The Guerrilla Movement in Iran:1963-77",in Haleh Afshar,ed.,Iran: A Revolution in Turmoil,170.
3. Paul Brass,Ethnicity and Nationalism,Theory and Comparison,275.
احمدي، حميد؛ (1378) ، قوميت قوم گرايي در ايران افسانه و واقعيت، تهران: نشر ني، چاپ نهم.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}